ز عمر باج ستاند می دو ساله ما


به آفتاب شبیخون زند پیاله ما

ز بی قراری ما دردسر کشد بالین


شبی که دختر رز نیست در حباله ما

ز زیر بال ازان سر برون نمی آریم


که رنگ گل نپرد از نسیم ناله ما

نشسته تا به کمر در میان خاکستر


هنوز تشنه داغ است برگ لاله ما